کد مطلب:27805 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:247

یاری پیامبر در تبلیغ












سه سال از بعثت پیامبر خدا گذشته بود و اندك اندك، دعوت وی دامن گسترده بود.كسانی دل در گرو آیین حق نهاده بودند و علی علیه السلام، اوّلین مردی بود كه ایمان آورده و بر پیامبری محمدصلی الله علیه وآله، گواهی داده بود.[1].

پیامبرصلی الله علیه وآله، پس از سه سال دعوت پنهانی، اكنون با آیه الهی «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِینَ؛[2] و خویشان نزدیكت را بیم ده»، مأموریت یافته بود كه فراخوانی به آیین حق را علنی سازد و در این جهت، از نزدیكان خود آغاز كند.

پیامبر خدا، علی علیه السلام را به فراهم آوردن غذا و سامان دادن ضیافتی مأمور ساخت تا بنی عبد المطّلب، گِرد آیند و پیامبرصلی الله علیه وآله پیامش را ابلاغ كند. چنین شد؛ ولی روز اوّل با جنجال آفرینی ابو لهب، پیامبر خدا موضوع را مطرح نكرد. فردای آن روز، جریان را تكرار كرد و پس از صرف غذا، سخن را با ستایش خداوند آغاز كرد و فرمود: «راهنما به قوم خود دروغ نمی گوید و...».

كلام پیامبرصلی الله علیه وآله پایان یافت. جز علی علیه السلام، هیچ كس به همگامی و همراهی او و ایمان آوردن به آیین الهی برنخاست؛ اما پیامبر خدا فرمود: «بنشین!» و این جریان، سه بار تكرار شد. آن گاه فرمود:

بنشین كه تو برادر و وزیر و وصی و خلیفه من پس از من هستی.

و خطاب به حاضران فرمود:

بی تردید، این، برادر و وزیر و وصی و خلیفه من بر شماست. پس گوش به فرمانش باشید و از وی اطاعت كنید.

آن گاه آنان كه دلی تیره، چشمانی تار و گوش هایی بسته داشتند، حق را ننیوشیدند و در برابر كلام پیامبر خدا، گران جانی كردند و ابو طالب را به مسخره گرفتند و....

امّا حق، چیرگی یافت و كلام پیامبر خدا از آن محدوده تنگ، فراتر رفت و این حقیقت، چونان فضیلتی بزرگ در كنار دیگر فضایل علی علیه السلام رقم خورد و سندی استوار برای اثبات ولایت او در كنار ده ها سند دیگر، شكل گرفت و پیامبر خدا، همسویی و همگامی نبوّت و ولایت را عملاً اعلام كرد و در آغازین روز اعلان عمومی دعوتش تداوم رهبری را پس از خود نشان داد و آن را به حافظه تاریخ سپرد.

مهم، آن است كه جایگاه كلام پیامبر خدا تبیین گردد.

پیامبرصلی الله علیه وآله در زمانی جمله «گوش به فرمانش باشید و از وی اطاعت كنید» را درباره علی علیه السلام بیان فرمود كه قریش، هیچ گونه حرف شنوی ای از خود پیامبرصلی الله علیه وآله هم نداشتند. روشن است كه این كلام برای آینده و آیندگان گفته شده است؛ برای آنانی كه نبوّت او را پذیرفته، كلامش را حجّت می دانند.

109. امام علی علیه السلام: چون آیه «و خویشان نزدیكت را بیم ده»[3] بر پیامبر خدا نازل شد، مرا فرا خواند و به من فرمود: «ای علی! خداوند به من فرمان داد كه خویشان نزدیكم را بیم دهم و من دل تنگ و درمانده شدم؛ چون می دانستم كه هرگاه این دعوت را برایشان آشكار كنم، از آنان چیزی مشاهده می كنم كه نمی پسندم. خاموش ماندم تا جبرئیل به نزدم آمد و گفت: "ای محمّد! اگر فرمان را انجام ندهی، پروردگارت عذابت می كند".

پس طعامی به اندازه یك صاع (سه كیلو) آماده كن و ران گوسفندی بر آن بنِه و ظرفی بزرگ هم از شیر پُر كن. سپس بنی عبد المطّلب را برای من گِرد آور تا با آنان سخن بگویم و آنچه فرمان یافته ام، به آنان برسانم».

پس من آنچه بدان فرمان یافته بودم، انجام دادم و آنان را كه در آن روز، چهل تن، یكی كم یا بیش بودند، فرا خواندم. در میان آنان، عموهای پیامبر خدا: ابو طالب، حمزه، عباس و ابو لهب نیز بودند.

پس چون به نزد حضرتْ گِرد آمدند، از من خواست تا خوراكی را كه برای آنان آماده كرده بودم، بیاورم. آوردم و چون آن را نهادم، پیامبر خدا، تكّه گوشتی برداشت و با دندان هایش آن را پاره پاره كرد و در اطراف سینی نهاد و فرمود: «با نام خدا شروع كنید».

پس آنان خوردند تا جایی كه دیگر به چیزی نیاز نداشتند؛ اما غذا دست نخورده می نمود و سوگند به خدایی كه جان علی در دست اوست، همه آن غذا، خوراك یك نفرشان بود.

سپس فرمود: «به آنان نوشیدنی ده» و من، همان ظرف بزرگ را آوردم و از آن نوشیدند تا همگی سیراب شدند و به خدا سوگند، یكی از آنان به تنهایی، مانند آن را می نوشید.

پس چون پیامبر خدا خواست با آنان گفتگو كند، ابو لهب پیش دستی كرد و گفت: عجبْ این همراهتان، جادویتان كرد! پس آنان متفرّق شدند و پیامبر خدا با آنان سخن نگفت. پس فرمود: «فردا، ای علی! این مرد، چنان كه شنیدی، بر من پیش دستی كرد و قوم، پیش از آن كه با آنان سخن بگویم، متفرّق شدند. پس برای ما خوراكی همچون گذشته بساز و آنان را برای من گِردآور».

پس آماده كردم. سپس آنان را فراخواندم و پیامبرصلی الله علیه وآله از من خواست تا خوراك را بیاورم و من هم آوردم. چنان كرد كه دیروز كرده بود، و همه خوردند تا آن جا كه دیگر به چیزی نیاز نداشتند. سپس فرمود: «به آنان نوشیدنی بده» و من همان ظرف بزرگ را آوردم و همگی نوشیدند تا سیراب شدند.

سپس پیامبر خدا فرمود: «ای بنی عبد المطّلب! به خدا سوگند، هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم كه برای قومش چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خدای متعال به من فرمان داده كه شما را به آن فرا بخوانم. پس كدامتان مرا بر این امر، یاری می دهد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟».

همه خاموش ماندند و من گفتم:... من - ای پیامبر خدا - وزیر تو می شوم! پس دست بر گردنم نهاد و فرمود: «این، برادر و وصی و جانشینم در میان شماست. پس گوش به فرمان و مطیعش باشید».

پس آن قوم برخاستند در حالی كه می خندیدند و به ابو طالب می گفتند: به تو فرمان داد كه گوش به فرمان و فرمانبردار پسرت باشی![4].

110. امام علی علیه السلام: چون آیه «و خویشان نزدیكت را بیم ده» نازل شد...، پیامبر خدا، بنی عبد المطّلب را كه در آن زمان، چهل تن، یكی كم یا بیش بودند، فرا خوانْد و فرمود: «كدام یك از شما برادر و وصی و وارث و وزیر و جانشین من پس از من در میانتان می شود؟».

پس به یك یكِ آن مردان عرضه داشت و همگی خودداری كردند تا به من رسید و گفتم: من، ای پیامبر خدا! پس فرمود: «ای بنی عبد المطّلب! پس از من، این، برادر و وارث و وصی و وزیر و جانشین من در میان شماست».[5].

111. شرح نهج البلاغة - به نقل از ابو جعفر اسكافی -: در روایت صحیح آمده است كه پیامبرصلی الله علیه وآله در ابتدای دعوتش و پیش از ظهور و انتشار اسلام در مكّه، علی علیه السلام را مأمور كرد كه خوراكی برای او تهیه كند وبنی عبد المطّلب را به آن دعوت كند.

پس علی علیه السلام، خوراك را آماده ساخت و آنان را دعوت كرد. آنان آن روز بیرون آمدند، بی آن كه پیامبر خدا چیزی بگوید؛ چرا كه عمویش ابو لهب، سخنی گفت. پس روز دوم نیز علی علیه السلام را مأمور كرد تا مانند همان خوراك را آماده كرده، دوباره دعوتشان كند. پس تهیه كرد و دعوتشان نمود و آنان غذا را خوردند.

سپس با آنان به گفتگو پرداخت و به دین، دعوتشان كرد و علی علیه السلام را نیز در زمره آنان دعوت كرد؛ چون او نیز جزو بنی عبد المطّلب بود. سپس ضمانت كرد كه اگر كسی از میان آنان پشتیبانی و یاری اش كند، او را برادر دینی خود و وصیّ پس از مرگش و جانشین خویش گردانَد.

پس همه خودداری كردند و تنها علی علیه السلام پاسخ داد و گفت: من تو را بر آنچه آورده ای، یاری می دهم و بارت را بر دوش می كشم و با تو بیعت می كنم.

پس پیامبرصلی الله علیه وآله چون دید كه آنان وی را وا نهادند و علی علیه السلام یاری اش داد و از آنان سرپیچی و از او فرمانبرداری دید و خودداری آنان و اجابت علی علیه السلام را به عیان مشاهده كرد، فرمود: «این، برادر و وصی و جانشینم پس از من است».

پس برخاستند، در حالی كه ریشخند می كردند و می خندیدند و به ابو طالب می گفتند: از پسرت اطاعت كن. او را بر تو فرمانروا كرده است![6].

112. الإرشاد: پیامبرصلی الله علیه وآله در آغاز دعوت به اسلام، خویشان نزدیكش را گِرد آورد و ایمان را بر ایشان عرضه داشت و از آنان علیه كافران و متجاوزان یاری خواست و در برابر این یاری، بهره این دنیا و سربلندی و پاداش بهشت را برایشان ضمانت كرد؛ ولی هیچ یك از آنان اجابتش نكرد، جز امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب علیه السلام.

پس پیامبر خدا در برابر آن، برادری و وزارت و وصایت و وراثت و خلافت را به او بخشید و بهشت را بدان برایش واجب ساخت.

و این مطلب در حدیث «دار» است كه ناقدان اخبار، بر صحّت آن اجماع كرده اند، آن هنگام كه پیامبر خدا بنی عبد المطّلب را در خانه ابو طالب گِرد آورد و آن گونه كه راویان می گویند چهل تن بودند، یكی كم یا بیش، و فرمان داد كه ران گوسفندی و یك مُد[7] گندم را برایشان بپزند و یك صاع[8] شیر برای آنان آماده كنند، و این در حالی بود كه برخی از آن مردان، معروف به خوردن یك گوسفند [و مانند آن] در یك مجلس و نوشیدن دوازده مُد[9] نوشیدنی در همان مجلس بودند و پیامبر خدا خواست تا با آماده كردن خوردنی و نوشیدنی كم، آیتی در سیر و سیراب شدن آنان از این خوراك اندك كه (در حالت معمولی) یكی از آنها را هم سیر و سیراب نمی كرد، پدیدار كند.

سپس فرمان داد غذا را جلوی ایشان بنهند و همه آنان از آن غذای اندك خوردند تا سیر و پُر شدند؛ اما گویی دست نخورده بود. پس با این كرامت، بر آنان چیره شد و با برهان الهی در آن، نشانه نبوّت و علامت صدقش را برایشان آشكار ساخت.

پس از سیرشدن از خوراك وسیراب گشتن از نوشیدنی ها به آنان فرمود: «ای بنی عبد المطّلب! خداوند، مرا به سوی همه خلق برانگیخته است و بویژه به سوی شما، و همان خدای عز و جل فرموده است: "و خویشان نزدیكت را بیم ده" و من شما را به دو كلمه سَبُك بر زبان و سنگین در میزان، فرا می خوانم كه بدان بر عرب و عجم، چیره می شوید وامّت ها مطیع شما می گردند وبه بهشت، داخل می شوید واز آتش، رهایی می یابید: گواهی به این كه خدایی جز اللَّه نیست، ودیگر این كه من، پیامبر خدا هستم. پس هر كه مرا در این امر اجابت كند و بر آن و قیام به آن یاری ام دهد، برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشینم پس از من می شود»؛ اما هیچ یك از آنان اجابت نكرد.

[امیر مؤمنان می گوید:] پس، از میان آنان برخاستم... و گفتم: من - ای پیامبر خدا - تو را بر این امر، یاری می دهم! فرمود: «بنشین!». سپس سخنش را برای آنان دوباره گفت؛ امّا ساكت ماندندومن برخاستم وآنچه بار اوّل گفته بودم، گفتم. فرمود: «بنشین!». سپس گفته خود را به آنان برای بار سوم تكرار كرد؛ اما هیچ یك از آنان، حتی حرفی بر زبان نیاورد. من گفتم: من - ای پیامبر خدا - تو را بر این امر، یاری می دهم. فرمود: «بنشین كه تو برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشینم پس از من هستی!».

پس همگی برخاستند، در حالی كه به ابو طالب می گفتند: ای ابو طالب! امروز بر تو مبارك باد، اگر در دین برادرزاده ات وارد شوی كه پسرت را بر تو فرمانروا كرد![10].

نكته

در برخی از متون تاریخی و حدیثی آمده است: پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله، اختلافی در میراث پیامبر خدا میان امام علی علیه السلام و عباس بن عبد المطّلب پدید آمد.[11] عبّاس، ادّعا می كرد كه اموال پیامبر خدا به او می رسد.

داوری به ابو بكر واگذار شد و ابو بكر، با اشاره به جریان «یوم الدار» یا «إنذار العشیرة»، خطاب به عبّاس بن عبد المطّلب گفت: «تو را سوگند می دهم! آیا می دانی كه پیامبر خدا، پسران عبد المطّلب و فرزندانشان را گِرد آورد و تو در میانشان بودی و از قریش، كسی [جز شما] نبود و گفت: "ای بنی عبد المطّلب! چنین است كه خداوند، هیچ پیامبری را مبعوث نمی كند، جز آن كه برای او از خاندانش برادر و وزیر و وصی وجانشینی درخاندانش قرارمی دهد. پس كدام یك از شما به پا می خیزد تا در برابر آن كه برادر و وزیر و وصی و جانشین من در خاندانم باشد، با من بیعت كند؟"...پس علی بن ابی طالب از میان شما برخاست و با او بر آنچه شرط و بدان دعوت كرده بود، بیعت نمود؟ آیا می دانی كه این از پیامبر خداست؟». گفت: آری.[12].

یعنی ابو بكر نیز به قضیه «إنذار العشیرة» اعتراف كرده، آن را حجّت می شمرد.

نكته ای كه باید بدان توجه شود و در بیشتر متون، بدان بی اعتنایی شده است، علّت مراجعه امام علی علیه السلام وعبّاس به ابو بكر و طرح دعوای میراث پیامبر خداست.

در نظر اوّل، این اختلاف، بسیار عجیب می نماید؛ چون پیامبرصلی الله علیه وآله، هنگام رحلت، دختر و همسرانی داشت و برابر قانون ارث، به هیچ وجه نوبت به عمو و پسر عمو نمی رسید تا آنها ادّعای ارث كنند؛ بلكه بیشتر اموال پیامبر صلی الله علیه وآله به حضرت فاطمه علیها السلام منتقل می شد و بعد از شهادت ایشان نیز به شوهر و فرزندانش می رسید.

بنابراین، اصل ادّعای عبّاس بن عبد المطّلب درباره ارث بردن از پیامبرصلی الله علیه وآله، وجهی نخواهد داشت. پس چرا این ادّعا مطرح شده است؟

از ابو رافع نقل شده است كه پس از سخنان ابو بكر، عبّاس بن عبد المطّلب به او گفت: «پس به چه حساب بر این جایگاه نشسته ای؟ علی را مقدّم می دانی و بر او فرمان می رانی؟!». پس ابو بكر گفت: «ای بنی عبد المطّلب! آیا نیرنگ می زنید؟».[13].

از این متن، می توان دریافت كه عباس با اندیشه و تدبیر، این واقعه را ساخته است تا به ابو بكر یادآور شود كه جامه خلافت، شایسته چه كسی است و او چگونه آن را غاصبانه به تن كرده است، و این گونه وقایع به سرعتْ منتشر می شود، بویژه اگر از سوی كسی چون عباس با آن منزلت بزرگش باشد.

جالبْ آن كه در مباحثه دیگری كه بین ابن عبّاس و عمر بن خطّاب رخ داده و ابن عبّاس، شایستگی امام علی علیه السلام را برای خلافت به عمر یادآوری كرده است، خلیفه ناراحت شده، می گوید: «با تو هستم ای ابن عبّاس! آیا می خواهی با من آن كنی كه پدرت و علی علیه السلام در روزی كه بر ابو بكر وارد شدند، با او كردند؟».[14].









  1. ر. ك: ج 9، ص 163 (نخستین مسلمان).
  2. شعراء، آیه 214.
  3. شعراء، آیه 214.
  4. تاریخ الطبری: 321-319/2، تاریخ دمشق: 8381/48/42.
  5. علل الشرائع: 2/170. نیز، ر. ك: كنز العمّال: 36371/114/13.
  6. شرح نهج البلاغة: 244/13.
  7. مُد، در حدود ده سیر، یا 750 گرم است.
  8. هر صاع، سه كیلوگرم است.
  9. حدود نُه كیلوگرم.
  10. الإرشاد: 48/1، كشف الیقین: 25/47، إعلام الوری: 322/1.
  11. شرح الأخبار: 50/122/1، الاحتجاج: 43/230/1، مناقب آل أبی طالب: 61/3.
  12. تاریخ دمشق: 8382/50/42، شواهد التنزیل: 545/1. گفتنی است كه در متن تاریخ دمشق، اشاره ای فبه موضوع اختلاف میان امام علی علیه السلام و عباس نشده است.
  13. مناقب آل أبی طالب: 49/3، المسترشد: 249/577.
  14. تاریخ الیعقوبی: 149/2.